صفحه محصول - رمان من او را دوست داشتم

خلاصه رمان من او را دوست داشتم

آدرین با چمدان‌هایش مقابل آسانسور ایستاده است تا همسر و فرزندانش را رها ‌کند و زندگی جدیدی را آغاز کند و با معشوقه جدیدش ازدواج کند. زن (کُلوئه) به همراه دو فرزندش به خانه پدر و مادر همسر خود می‌رود. پدر شوهرش (پی‌یِر) از آن‌ها دعوت می‌کند تا به کلبه‌ی ییلاقی او در جنگل بروند و چند روزی را با هم آنجا سپری کنند. کلوئه سعی می‌کند تا زندگی را مثل گذشته ادامه دهد و به شرایط عادی برگردد در حالی‌که حس یک شکست خورده واقعی را دارد. پی‌یر نیز برای دلداری به نوه‌هایش و کلوئه، با بچه‌ها مدام بازی می‌کند و با عروس خود نیز صحبت می‌کند تا او را آرام کند. بحث‌های طولانی بین پی‌یر و کلوئه شکل می‌گیرد، در مورد علت رفتن آدرین و شرایطی که باعث رفتن او شد. پی‌یر در این میان از خیانت خود و رابطه‌ای که در گذشته داشته است صحبت می‌کند. کلوئه متوجه می‌شود پیرمردی که همواره فکر می‌کرده است خشک و بی احساس است اتفاقا خیلی هم احساساتی است.

صحبت های این دو درمورد آدرین، خیانت و وفاداری، عشق یک طرفه و احساسات، داستان کتاب را شکل می‌دهد.

بخش های زیبایی از کتاب
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟

و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟؟

زندگی حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری،

حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.

از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است… باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک‌ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.

خوب فکر کرده ام، دچار توهم نشده ام، تو را دوست دارم اما به تو اعتماد ندارم. چون رابطه ما واقعی نیست، شبیه بازی است. حالا که بازی است، هر بازی قاعده هایی دارد. دیگر نمی خواهم در پاریس تو را ببینم. نه در پاریس و نه هیج جای دیگری که تو را بترساندو وقتی با تو هستم دلم می خواهد بتوانم دستت را در خیابان بگیرم و در رستوران ببوسمت، در غیر این صورت لذتی برایم ندارد. در سنی نیستم که حوصله موش و گربه بازی داشته باشم. پس همدیگر را در جاهای دور می بینیم، هر چه دورتر بهترمی‌دهد.

بخش های زیبایی از کتاب
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تنِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟

و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟؟

زندگی حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری،

حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.

از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است… باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک‌ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.

خوب فکر کرده ام، دچار توهم نشده ام، تو را دوست دارم اما به تو اعتماد ندارم. چون رابطه ما واقعی نیست، شبیه بازی است. حالا که بازی است، هر بازی قاعده هایی دارد. دیگر نمی خواهم در پاریس تو را ببینم. نه در پاریس و نه هیج جای دیگری که تو را بترساندو وقتی با تو هستم دلم می خواهد بتوانم دستت را در خیابان بگیرم و در رستوران ببوسمت، در غیر این صورت لذتی برایم ندارد. در سنی نیستم که حوصله موش و گربه بازی داشته باشم. پس همدیگر را در جاهای دور می بینیم، هر چه دورتر بهتر

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فایل های کمیاب دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید